نشانه هایی در فیلم «مسخره باز»

یکسال و نیم پیش بود که فیلم مسخره‌باز ساخته همایون غنی زاده و تهیه کنندگی علی مصفا با بازی علی نصیریان، رضا کیانیان، صابر ابر و بابک حمیدیان را در سینما دیدم. گذشته از نوآوری در ساخت و فیلمبرداری و تمام ارزشهایی که این فیلم از نظر نویسندگی تا کارگردانی و بازیگری دارد، یک چیز بیشتر فکر من را مشغول کرد و آن نشانه هایی بود که در فیلم به چشم من می آمدند اما صراحتا کسی چنین اظهاراتی را در فیلم نداشته است. انگار که رمانی مانند 1984 یا فیلم In Time است و باید پشت ظاهری که ارایه میدهند را هم ببینی. همان موقع بود که این متن را نوشتم:

کاظم خان (علی نصیریان) رییس سنتی آرایشگاه تداعی کننده پادشاه یا حاکم است – کم سواد، سنتی و دیکتاتور است . زهرش را میریزد و اقتضای طبیعتش اینست! همه را به نوعی از دم تیغ خود میگذراند و میگوید دستم خورد عیبی ندارد. اصلاح صورت در انحصار شخص کاظم خان است.

کاراگاه (رضا کیانیان) رقیب عشقی کاظم خان بوده است. مدرن و تحصیل کرده است. به سلمونی، آرایشگاه میگوید و حرص کاظم خان را در میآورد. زورش به او میچربد اما مالک آرایشگاه نیست بلکه تنها مشتری است. عشق هر دو همانا میهن است. حاکم کاظم خان است. میهن آرایشگاه است.

دو شاگرد در آرایشگاه کار میکنند. نماینده اجرایی یا همان دولتها هستند. یکی پایبند سنت-عصبی-سخت گیر- مغرور و خسیس (شاپور=بابک حمیدیان) و دیگری مدرن-تعامل گرا- هنردوست- ظاهرا مردم دوست و عامل کار خیر (دانش=صابر ابر) وقتی دانش در هنگام غفلت کاظم خان که خواب است میخواهد صورت استادش محبوبش (شاید غرب؟) را خودش اصلاح کند به ناگاه کاظم خان بیدار میشود و امور را از دست دانش در میآورد و بدترین زهر خودش را دوباره میریزد. حتی بر سر استادی که دانش به او ارادت بی حد دارد. اینکار آینده دانش را به ابهام و خطر تباهی میکشاند. همانند آینده مردم یک میهن دیستوپیا.

شاپور که سنتی است با کاراگاه اختلاف نظر شدید دارد – با هم بحث میکنند. از اوضاع کشور ناراضی است-  کاظم خان مدام به شاپور تشر میزند که بحث نکند – دانش با کاراگاه عقیده نیست اما خود را موافق او نشان میدهد.

مانفرد احتمالا ارمنی است . یک روس است. وعده های پوچ میدهد و از آرایشگاه موهای زنان را به بهانه ساخت کلاه گیس میبرد ( ذخایر؟) دانش در آرایشگاه بصورت مخفی موهای ارزشمند بلند و با قوام را به مانفرد تحویل میدهد! در آرایشگاه مو فراوان است اما هر مویی بدرد مانفرد نمیخورد. بهره برداری از موهایی که مانفرد میبرد عملی سری و مخفی است. آرایشگاه پر از مو است. همه جا مو ریخته است. پر از نعمت روی زمینی.

مانفرد وعده های سر خرمن میدهد. دانش ماه ها و شاید سالهاست به تشویق های مانفرد تمرین میکند بازیگر شود. انگار قفل بازیگر شدن دانش فقط بدست مانفرد باز میشود. این اما دروغی بیش نیست.

مرغ دریایی عادت کرده است برای شکار ماهی هجوم بیاورد اما پره های پنکه سقفی او را ناکار میکند. دانش مرتب او را تیمار میکند و دوباره رها میکند. تنها دانش به آن پرنده اهمیت میدهد و نجاتش میدهد. پرنده دوباره گول میخورد و آسیب شدیدی میبیند. آن پرنده که مرغ دریایی و یاد آورنده رهایی و  آزادی است چقدر به شیدایان آزادی شبیه است.

دانش هر بار طبق عادت تلاش میکند پنکه سقفی را با دسته جارو تحریک کند- اینکار صدای اعصاب خورد کن اما موسیقی مانندی دارد. رفته رفته در دل سنگ نفوذ میکند. شاید هم پایه های پنکه را شل کند. کسی به اینکار او کاری ندارد.

پایان

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *